
زنان با شریک زندگی مبتلا به بیش فعالی
زنان با شریک زندگی مبتلا به بیش فعالی، گزارش میدهند که کیفیت زندگی پایین تری دارند و افسردگی بیشتری را تجربه میکنند.
یک مطالعه جدید نشان میدهد زنانی که در رابطه با مردان مبتلا به بیش فعالی هستند، سطوح بالاتری از افسردگی و کیفیت زندگی پایینتری را تجربه میکنند. با این حال، انجام فعالیتهای ارتقاء دهنده سلامت ، مانند ورزش و مراقبت از خود، میتواند به کاهش این تأثیرات منفی کمک کند.
بیش فعالی در بزرگسالی میتواند چالشهای قابلتوجهی در روابط عاشقانه ایجاد کند، از جمله ارتباط ضعیف، استرس مالی، و کاهش صمیمیت. زنان اغلب تحمل این بار را سنگین تر میبینند و برخی تجربیات خود را شبیه به مراقبت از یک «فرزند اضافی» توصیف میکنند.
در حالی که بسیاری از مطالعات بر روی افراد مبتلا به بیش فعالی متمرکز هستند، تحقیقات کمتری به بررسی تأثیر این اختلال بر همسرانشان پرداخته است. برای پر کردن این شکاف، دانا زیدس تائوبین و تیم تحقیقاتی او در دانشگاه عبری اورشلیم پیامدهای سلامت روانی برای زنانی که در این روابط هستند را بررسی کرده و راهبردهای مقابلهای بالقوه را مورد مطالعه قرار دادهاند.
مطالعه شامل ۱۰۰ زوج دگرجنسگرا بود که عمدتاً از طریق شبکههای اجتماعی جذب شده بودند. در این زوجها، شریک مرد به صورت خود تشخیصی اعلام کرده بود که مبتلا به بیشفعالی است. مردان در بازه سنی ۲۰ تا ۶۰ سال قرار داشتند و حداقل به مدت دو سال در یک رابطه همخانگی زندگی کرده بودند.
زنانی که میانگین سنی آنها ۳۳ سال بود، خودشان به بیش فعالی مبتلا نبودند. آنها پرسشنامههایی را تکمیل کردند که علائم افسردگی، کیفیت زندگی، و مشارکت در فعالیتهای ارتقاء دهنده سلامت آنها را ارزیابی میکرد. علاوه بر این، آنها مشکلات مرتبط با بیش فعالی شریک زندگی خود را ارزیابی کردند، از جمله دشواری در مدیریت زمان، تکانشگری و تنظیم هیجانی.
پژوهشگران سپس از مدلسازی معادلات ساختاری برای تحلیل روابط میان مشکلات مرتبط با بیشفعالی، علائم افسردگی و کیفیت زندگی استفاده کردند.
چندین الگوی مهم آشکار شدند. زنانی که شریک زندگی آنها مشکلات بیشتری مرتبط با بیشفعالی نشان میدادند، بیشتر احتمال داشت که دچار افسردگی شوند. همچنین آنها کیفیت زندگی پایینتری را گزارش کردند، بهویژه در زمینه رفاه اجتماعی و روانشناختی.
با این حال، زنانی که به طور مداوم در فعالیتهای ارتقاء دهنده سلامت مانند ورزش کردن، اختصاص زمانی برای خود یا معاشرت با دوستان شرکت میکردند، علائم کمتری از افسردگی و سلامت کلی بهتری گزارش دادند. علاوه بر این، زنانی که شریک زندگی آنها به طور منظم داروهای مرتبط با بیشفعالی را مصرف میکردند، کیفیت زندگی بالاتری نسبت به کسانی که شریک زندگی آنها در درمان استمرار نداشتند، گزارش کردند.
توبین و همکاران اشاره کردند که زنانی که با شریکانی که به بیشفعالی مبتلا هستند زندگی میکنند، ممکن است چالشهای سلامت روانی شدیدتری را تجربه کنند در مقایسه با کسانی که از افراد با شرایط مزمن دیگر مراقبت میکنند: «به طور قابل توجهی، نرخ افسردگی در مطالعه ما از نرخ گزارش شده برای جمعیت عمومی زنان اسرائیلی بیشتر بود. علاوه بر این، نمرات کیفیت زندگی این زنان پایینتر از نمرات مطالعات مشابه بر روی شریکان افراد با چالشهای سلامت دیگر مانند اسکیزوفرنی، اختلال افسردگی ماژور، اختلالات اضطرابی و سکته بود.»
به طور کلی، یافتهها تأکید میکنند که هم درمان پزشکی برای بیشفعالی و هم راهبردهای خود مراقبتی برای شریک زندگی میتواند رضایت از رابطه و سلامت روانی را بهبود بخشد.
در حالی که این مطالعه اطلاعات ارزشمندی ارائه میدهد، محدودیتهایی نیز دارد. به طور خاص، این مطالعه فقط بر زوجهای دگرجنسگرا تمرکز داشته است، به این معنا که نتایج آن ممکن است به روابط همجنسگرایانه یا روابطی که هر دو شریک زندگی به بیشفعالی مبتلا هستند، قابل تعمیم نباشد. تحقیقات آینده باید طیف گستردهتری از روابط را مورد بررسی قرار دهند و زوجها را در طول زمان دنبال کنند تا بررسی کنند که این پویاییها چگونه تغییر میکنند.
The study, “Depressive Symptoms and Quality of Life Among Women Living With a Partner Diagnosed With ADHD,” was authored by Dana Zeides Taubin, Haya Fogel-Grinvald, and Adina Maeir.
- مقالات اخیر
۵ مقاله اخیر از این قسمت برای شما در دسترس است.
- محصولات
دوره ای که برای بسیاری از افراد مفید بوده.
نظرات
نظر شما در این مورد چیه؟